از «خسرو و شیرین» تا «گیرای و زارِما»
ادبیات هر کشوری، بزرگانی دارد که معمولاً از میان آنها، نابغهای تأثیرگذار بیش از بقیه خودنمایی میکند. در ادبیات فارسی، فردوسی توسی و در ادبیات روسی، الکساندر پوشکین، چهره درخشانی دارند و به همین دلیل، دیدگاهشان درباره مسائل زندگی، بسیار مورد توجه و جالب مینماید.
در مطلب حاضر، دو داستان عاشقانه از فردوسی و پوشکین، دو نابغه ادبیات فارسی و روسی مختصراً بررسی و با یکدیگر مقایسه شده است.
در داستان عاشقانه «خسرو و شیرین» و «فواره باغچهسرای»، فردوسی و پوشکین با آگاهی از فرهنگ و سنتهای زمان خویش، چهرهای اخلاقی و مقدس از عشاق را ترسیم کردهاند، ولی پوشکین به قصه عاشقانه اهمیت بیشتری میدهد.
منظومه «فواره باغچهسرای» داستانی کاملاً عاشقانه است، عشق خان گیرای و زارما؛ در منظومه پوشکین، عشق، سوژه داستان را هدایت میکند، اما در داستان فردوسی، حوادث روزگار این نقش را به عهده میگیرند.
در هر دو داستان، عشق دو طرفه، عشق آرامبخش دانسته میشود و شاعران رنگ شاد به این لحظه زندگی میدهند. در هر دو منظومه، داستان از زمانی آغاز میشود که عاشق و معشوق به دلایل مختلف (جنگ یا رفتن به کشور دیگر)، روابط عشقیشان به سردی میگراید. حتی اگر عشق بعدی، یعنی عشق دوم، دو طرفه نباشد و عاشق به معشوقش نرسد، عاشق باز هم به عشق قبلی یعنی عشق اول برنمیگردد؛ چراکه عشق اول دیگر ارزشی برای عاشق ندارد.
بهطور کلی نتیجهای که از روایت این دو داستان حاصل میشود، این است که عشق نیروی خارقالعادهای دارد که توان هر کاری را به انسان میدهد. نکته دیگر اینکه میتوان به خوبی مشاهده کرد پدیده عشق در هر جای دنیا رنگ و بوی خود را دارد و حتی تفاوت هشت قرنی تمدن ایران و روسیه، مانع از آن نمیشود که روایت این پدیده چندان متفاوت باشد. با وجود تفاوتهای بین این دو داستان، میتوان نتیجه گرفت که در همه فرهنگها و تمدنهای بشری، پدیده عشق تعریف نسبتاً مشترکی دارد که میتواند به سبب فطرت مشابه و پاک و بیآلایش انسان باشد.